ایران اهورایی

این وبلاگ درباره میهن من ایران است

ایران اهورایی

این وبلاگ درباره میهن من ایران است

اطلاعیه


با سلام خدمت دوستان گرامی به دلیل نداشتن وقت ممکن است تا مدتی نتوانم صفحات وبلگ را بازسازی کنم

به همین دلیل از شما دعوت می کنم به وبلاگ دیگر من سر بزنید



http://anahitadokhteiran.blogfa.com

کوروش بزرگ بزرگترین حامی حقوق بشر

ترجمه و انتــشار فرمــان کــورش بــزرگ (کــورش دوم) پــرده از نادانــسته‌های بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان کشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند. حقوقی که انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشة ایجاد و فراهم‌سازیِ آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر می‌پروراند.

(نسخه‌بدلی از منشور کورش به عنوان کهن‌ترین فرمانِ شناخته‌شدة تفاهم و همزیستی ملت‌ها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).

چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود که فرمان کورش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.

آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پ‌م.) در کتیبة خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم."

در‌کتیبة سِـناخِـریب، پادشاه آشور (689 پ‌م.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همة شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد."

در کتیبة آشور بانیپال (645 پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند."

و در کتیبة نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پ‌م.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد."

 این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. هنوز جنایت‌های آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفته‌اند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمب‌های شیمیایی بر سر مردم بی‌دفاع هلبچه فروریخت و همة آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت‌انگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرت‌انگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیر‌نظامی و بی‌دفاع شهرها قربانی مطامع ابر‌قدرت‌های امروز و گروهای سیاسی کشور می‌شوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماری‌های همه‌گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج می‌برند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزه‌های نژادی مردم و کودکان را بی‌دریغ و دسته‌جمعی به کام مرگ می‌فرستند. در مکه جامة سپید زائران را به سرخی می‌آلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح می‌شمرند.

کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاح‌های مرگبار کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانة مردم رها نمی‌کنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی همچون عراق می‌گذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخم‌های آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.

 اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی به عنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همة مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همة مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همة خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."

کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند. در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در کتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر کردن کورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یَـهُـوَه/ یَـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای او در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه یَـهُـوَه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانة خداوند را که در اورشــلیم است، بـنا نمایند. ... و کورش پادشاه، ظروف خانة خداوند را که نَـبوکَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانة خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد."

 در اینجا مایلم بخصوص به این نکته تاکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنة پهناور آن از کهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشة نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.

منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد

وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش:

وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش:
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و
در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای
احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند
.
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه
نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب
و شعائر آنان را محترم شمرد .

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری
و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر
نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این
خزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری
از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت
از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان
.
مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل
رضایت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و
من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه
هست در مصر آموختم. چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به
وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد
شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که
همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد
از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری
خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار
منتقل نما و به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی
داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود.

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان
مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار
های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند
نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری
رعایت دوستی نمایی.

کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال
سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی
خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور
کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها
ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .

(توجه کنید: همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال، به عنوان
کانال سوئز توسط اروپایی‌ها ساخته شد.)

اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و
امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید
این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به
یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه
نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود
بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان
بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با
مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت
زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر
با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ،
اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و
تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می
شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند
بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و
عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش
تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید
آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی
را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در
قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر
بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر
بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد
زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور
باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو
هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی،
غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک
دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه
دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی
داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای
صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور
تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی
شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و
شهرسازی را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت
پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به
تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم
کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو
اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را
کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک
شده است .

منابع:
- تاریخ شاهنشاهی هخامنشی نوشته اُمتد ، ترجمه دکتر محمد مقدم، انتشارات
دنیای کتاب
- ایران از آغاز تا اسلام، نوشته رمان گریشمن ، ترجمه دکتر محمد معین،
انتشارات علمی فرهنگی

نام روزهای ماه در ایران باستان

نام روزهای ماه در ایران باستان

ایرانیان برای هر روز از 30 روز یک ماه، نام ویژه‌ای داشتند در آنها بنگرید تا ببینید اجداد نیک سرشت ما روزهای خویش را به چه نامهایی می شناختند و آغاز می کردند...باید بگویم روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم بنام دی می باشد که به مفهوم آفریدگار است.برای این که در شمارش روزها این 3 روز از هم باز شناخته شوند آنها را با نام روزهای پشت سرشان می خواندند. پیشکش می کنم به تمام دوستداران فرهنگ ایران زمین!

1ـ اورمزد:ساده شده اهورمزدا
2ـ بهمن:اندیشه نیک
3ـ اردیبهشت: بهترین راستی و پاکی
4ـ شهریور: شهریاری نیرومند
5ـ سپندارمد: فروتنی و مهر پاک
6ـ خورداد: تندرستی
7ـ امرداد: بی مرگی و جاودانگی
8ـ دی بآذر: آفریدگار
9ـ آذر: آتش،فروغ
10ـ آبان: آبها،هنگام آب
11ـ خیر«خور»: آفتاب
12ـ ماه: ماه
13ـ تیر: نام ستاره باران
14ـ گوش«گئوش»: جهان،زندگی هستی
15ـ دی بمهر: آفریدگار
16ـ مهر: دوستی،پیمان
17ـ سروش: فرمانبرداری
18ـ رشن: دادگری
19ـ فروردین: فروهر،نیروی پیشرفت
20ـ ورهرام: پیروزی
21ـ رام: رامش،شادمانی
22ـ باد: باد
23ـ دی بدین: آفریدگار
24ـ دین: بینش درونی
25ـ ارد«اشی»: خوشبختی،داریی
26ـ اشتاد: راستی
27ـ آسمان:آسمان
28ـ زامیاد: زمین
29ـ مانتره سپند: گفتار پاک
30ـ انارام: فروغ و روشنایهای بی پایان


برگرفته از yadeyar.ir

وصیت نامه کوروش بزرگ

وصیت نامه کوروش بزرگ
 
 اکنون که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من کمبوجیه باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.

افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .

بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .


*قابل توجه دوستان که وصیت نامه کوروش بزرگ شباهت های زیادی به وصیت نامه داریوش

بزرگ دارد و این شاید بدان جهت است که اندیشه کوروش به جانشینانش نزدیک است.البته با

مقایسه وصیت نامه ها متوجه تفاوت خواهید شد*

آتشکده فیروز آباد

آتشکده فیروز آباد

 

شهرستان فیروزآباد :

شهرستان فیروزآباد که در حدود 120 کیلومتری جنوب شیراز واقع شده است ، از شهرستان های استان فارس می باشد . نام اصلی و قدیمی فیروزآباد ، شهر گور (جور) بوده که در سه کیلومتری شهر کنونی فیروزآباد قرارگرفته و در زمان ساسانیان مرکز حکومت اردشیر بابکان بوده است. بنا به گفته ابواسحق استخبری ، شهر گور به وسیله اردشیر در سرزمینی ساخته شد که آب راکد آنرا فراگرفته بود. این شهریار نذر کرد که یک شهر و یک آتشکده در محلی که بر دشمن خود پیروز گردد بسازد و چون در سرزمین شهر گور بر دشمن پیروزی یافت ، نذر خویش را ادا نمود دارای چهار دروازه است در خاور باب مهر، در باختر باب بهرام ، در شمال باب هرمز ، و در جنوب باب اردشیر .

آتشکده فیروزآباد :‌

این بنا از کاخهای ییلاقی اردشیر بابکان بشمار می رود که با مصالح لاشه سنگ و ملاط گچ احداث گردیده ، تزئینات بکاررفته در آن شامل گچبری های زیبا و رنگی داخل بنا و همچنین ستونهای شبیه ستونهای بکاررفته در نمای بیرونی کاخ است. کاخ دارای سه ورودی است که ورودی اصلی آن از جنوب بنا می باشد. در شرق و غرب حیاط ورودی اصلی ، در هر طرف دو اطاق با طاق گهواره ای وجود دارد. دو ایوان در شمال و جنوب این بخش ساخته شده است که پشت ایوان شمالی سه تالار گنبددار مربع شکل که هر کدام از تالارها دارای گنبدی با دهانه ای باز می باشند ، وجود دارد. تزئینات بکاررفته در این تالارها قابل مقایسه با تزئینات کاخ تچر (تخت جمشید) می باشند. کاخ به صورت دو طبقه است. بعد از این تالارها ایوانی رفیع که یادآور ایوان های بزرگ دوره اشکانیان است به چشم می خورد، در هر طرف این ایوان دو تالار با سقف های گهواره ای دیده می شود. جلوی ایوان اصلی برکه ای تقریبا مدور که با حصاری محصور شده ساخته شده است. ابعاد کاخ 64/54*75/115 متر و زیربنای کل کاخ با برکه مجموعا 8496  مترمربع می باشد.

 

 

آبان

آبان

در اوستا آپ و در سنسکریت آپَ و در فرس هخامنشی آپی ، در پهلوی آپ و در فارسی آب می گوییم . در بسیاری از لهجه های کنونی ایران آو می گویند ؛ آوند که در فرهنگ ها به معنی ظرف چون کاسه و کوزه گرفته شده در اوستا  آفنت آمده و در پهلوی  آپومند گردیده و برابر است با واژه سنسکریت  آپونت یعنی دارای آب یا آبمند و آبدار و آبدان . در خود اوستا هم خود  آو در چند واژه مرکب بجای مانده است مانند : آوژدان یعنی آبدان ( ظرف آب ) . هشتمین ماه سال به نام  آب  خوانده شده است این عنصر مانند آتش و هوا و خاک نزد ایرانیان مقدس و الودن آنگناه است به گواهی اوستا و نامه دینی پهلوی ایرانیان عناصر چهارگانه را می ستودند و امروزه نیز پیروان مزدیسنا آن را پاک می دارند و آلودن آن نارواست .  هرودوت در سده پنجم پیش از میلاد نوشته "  ایرانیان خورشید  و ماه و زمین و آب و هوا را نیایش می کردند " در جای دیگر گفته "  ایرانیان در رود نمی شاشیدند و در آن تف نمی کردند و دستهای آلوده خود را در آن نمی شویند ، همچنین نمی توانند ببینند که کسی آن را بیالاید ، آری آنان رودها را محترم می دارند " .

در اوستایی که امروزه در دست داریم بیش از بیش آب تعظیم و تکریم شده است . در یسنا 65 فقره 10 اهورمزدا به پیغمبرش می گوید :"  نخست به آب روی آور و حاجت خویش از آن بخواه ، ای زرتشت " در گشتاسب یشت فقره8 آمده :" آب فره ایزدی بخشد به کسی که او را بستاید " در دین ایرانیان از برای آب دوفرشته نگهبان قائل شده اند یکی نامزد است به  اپام نپات و دیگری اناهیتا که در فارسی ناهید شده است . از کتیبه هایی که از اردشیر دوم مانده چند بار از ناهید ( اناهیتا ) در کنار اهورمزدا و میترا یاد شده در ایران زمین چندین پرستشگاه به نام این فرشته برپا بوده مانند پرستشگاه کنگاور که از بزرگترین و باشکوه ترین معابد روزگار کهن بوده و البته کنگاور کنونی در میان ویرانه های قدیمی آن که هنوز چند ستون و دیوار آن برپاست ساخته شده . به گفته طبری ساسان پدربزرگ اردشیر پاپکان پیشکار و متولی معبدی بوده نامزد به آتشکده ناهید در اصطخر .

گذشته از اپام نپات و اناهیتا چندین باردر اوستا از واژه آب فرشته نگهبان این عنصر اراده شده یکی از یشتهای اوستا که در ستایش اناهیتا است  آبان یشت خوانده می شود قطعه دیگری در اوستا نیز موسوم است به  آبان نیایش . در اوستا حدود چهل بار  آب به معنی فرشته پاسبان آب گرفته شده و در همه جا به صیغه جمع آورده شده است . نام هشتمین ماه سال نیز که آبان است به صیغه جمع امده یعنی که پاسبانی این ماه به ایزد آبها سپرده  شده است در واژه ایران و یزدان و کهان همین علامت جمع آمده که در اوستا آریان آم و یزتان آم و گئتهان آم آمده اما در فارسی امروز این واژهها مفرد بکار می رود . اما چون در فارسی کنونی آبان و آتشان  ( جمع آتش منظور آتش ها ) گفته نمی شود برخی پنداشته اند که آن در آبان علامت نسبت باشد مانند زردشت سپیتمان و اردشیر پاپکان و مزدک بامدادان ولی چنانکه گفتیم آن در اوستا یگانه علامت جمع است و به همان هیوت باستانی خود به ما رسیده البته در نوشته های نسبتا متاخر پهلوی  مانند بندهش گاهی علامت جمع ها یا یها است مثل کوفیها ( کوهها ) و روتیها ( رودها ) و پوستیها ( پوستها ) و بندگیها ( بندگان ) . درپهلوی آن چنانچه در بندهش آمده نام هشتمین ماه سال و نام دهمین روز از ماه است که هر گاه آبان ماه با آبان روز می رسید جشنی برپا می کردند ( !! در مورد جشن آبانگان در مقالی دیگر سخن به میان خواهد آمد !!) . در بندهش آمده  چشمک آپان ، خان آپان یعنی سرچشمه آبها و کان آبها ) .

منشور کوروش هخامنشی به چند زبان

منشور کوروش هخامنشی به چند زبان

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر،شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان ، پسر کمبوجیه  شاه بزرگ ، شاه انشان، نوه کوروش ، شاه بزرگ، ....، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان...از دودمانی که همیشه شاه بودندو فرمانروائی اش را "_بل"و"نبو" گرامی میدارد و ]از طیب خا طر،و[ اب دل خوش پادشاهی او را خواهانند.

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم،همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم .مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید،...،زیرا من اورا ارجمند و گرامی داشتم. او بر من،کوروش که ستایشگر او هستم [1]و بر کمبو جیه پسرم ، و همچنین بر کس وکار ] و،ایل و تبار[ ، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزان داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم .به فرمان" مردوک "،همه شاهان بر اورنگ شاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا پایین ] مدیترانه تا خلیج فارس؟[ ، همه مردم سرزمین های دور دست،از چهارگوشه جهان،همه پادشاهان "آموری" و همه چادر نشینان مرا خراج گذارند و در بابل روی پاهایم افتادند ] پاهایم را بوسیدند[ ، از ...،تاآشورو شوش من شهرهای" آگده "،اشنونا،زمبان،متورنو،دیر،سرزمین گوتیان و همچنین پیکره ی خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون هراس از خدای بزرگ،به بابل آورده بود،به خشنودی مردوک و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم.باشد که دلها شاد گردد...

بشود خدایانی که آنانرا به جایگاههای نخستی شان بازگرداندم،...] قبل از" بل" و "نبو"[ هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند،چه بسا سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند،و به خدای من "مردوک"[2] بگویند: کوروش شاه پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه] نیز[ ...

اینک که به یاری "مزدا" تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهار گانه ی جهان را به سر گذاشته ام اعلام میکنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من مید هد  دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت  که حکام و زیر دستان من دین وآئین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر مورد تحقیر قرار بدهند یا به  آن ها توین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به  سر نهاده ام تالروزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من بدهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هرملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول بکند یا نکندو هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند من برای سلطنت با  آنها مبادرت به جنگ نخواهم کرد.من تاروزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخص مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد وستمگر را مجازات خواهم کرد .من تا رو زی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول ویا منقول دیگری رابه زور  یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تار رو زی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیردو بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

من امروز اعلام می کنم    که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .

من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان وزنا ن رابه عنوان غلام و کنیز بفرو شند وحکام و زیر دستان من مکلف هستند در
حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان را بهد عنوان
غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان بر افتد.
از مزدا خواهانم که مرا در اجرای تعهداتی که نسبت به ملت ایران و بابل و ملل چهار گانه جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند

فق گرداندترجمه انگلیسی منشور کوروش بزرگ :

Cyrus Charter of Human Rights Cylinder     


First Charter of Human Rights

I am Kourosh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four quarters, son of Camboujiyah (Cambyases), great king, king of Anshân, grandson of Kourosh (Cyrus), great king, king of Anshân, descendant of Chaish-Pesh (Teispes), great king, king of Anshân, progeny of an unending royal line, whose rule Bel and Nabu cherish, whose kingship they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me, Kourosh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah (Cambyases), my son, the offspring of (my) loins, and to all my troops he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea, those who dwelt in ..................., all the kings of the West Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and Eshnuna, the cities of Zamban, Meurnu, Der as far as the region of the land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes.


I gathered together all their inhabitations and restored (to them) their dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations, delightful abodes.


May all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long, and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I will respect the traditions, customs and religions of the nations of my empire and never let any of my governors and subordinates look down on or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor.


And until I am the monarch, I will never let anyone take possession of movable and landed properties of the others by force or without compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I announce that everyone is free to choose a religion. People are free to live in all regions and take up a job provided that they never violate other's rights.


No one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such a traditions should be exterminated the world over.


I implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my obligations to the nations of Iran   (Persia), Babylon, and the ones of the four directions

 

 ترجمه فرانسوی منشور کوروش بزرگ :

Je suis Kourosh (Cyrus), roi du monde, le grand roi, le roi puissant, le roi de Babylon, le roi de la terre de Sumer et d'Akkad, le roi des quatre quarts, fils de Camboujiyah (Cambyases), le grand roi, le roi d'Anshân, petit-fils de Kourosh (Cyrus), le grand roi, le roi d'Anshân, descendant de Chaish-Pesh (Teispes), le grand roi, le roi d'Anshân, progéniture d'une ligne royale éternelle, dont bel de règle et le Nabu aiment, dont le kingship ils désirent pour leurs coeurs, plaisir. Quand puits de I - disposé, Babylon entré, I installez un siège de la domination dans le palais royal parmi le jubilation et rejoicing. Marduk le grand dieu, causé les grands-hearted inhabitations de Babylon.................. me, j'ai cherché le journal pour l'adorer. A mes contrats Marduk, le grand seigneur, rejoiced et à moi, Kourosh (Cyrus), roi qui l'a adoré, et à Kaboujiyah (Cambyases), à mon fils, la progéniture (de ma) échine, et à toutes mes troupes il a graciously donné sa bénédiction, et dans le bon sprit avant lui nous avons amélioré excessivement son haut divinity. Tous les rois qui se sont assiss dans des chambres de trône, dans tous les quatre quarts, du haut à la mer inférieure, ceux qui ont demeurée dans..................., tous les rois du pays occidental, qui a demeuré dans des tentes, m'ont apporté leur hommage lourd et ont embrassé mes pieds dans Babylon. De... aux villes d'Ashur, de Susa, d'Agade et d'Eshnuna, les villes de Zamban, Meurnu, Der jusque la région de la terre de Gutium, les villes saintes au delà du Tigris dont les sanctuaires avaient été dans les ruines sur une longue période, les dieux dont la demeure est au milieu d'elles, je suis revenu à leurs endroits et logé leur dans les demeures durables.


J' ai recueilli ensemble tous leurs inhabitations et ai reconstitué (à eux) leurs logements. Les dieux de Sumer et d'Akkad que Nabounids a eus, à la colère du seigneur des dieux, introduit dans Babylon. I, à offrir de Marduk, grand seigneur, incité pour demeurer dans la paix dans leurs habitations, demeures délicieuses.


Mai tous les dieux que j'ai placé dans leurs sanctuaires pour adresser une prière quotidienne en ma faveur avant bel et Nabu, ces mes jours peuvent être longs, et peuvent ils disent à Marduk mon seigneur, "mai Kourosh (Cyrus) le roi, qui thee de reveres, et Kaboujiyah ( Cambyases ) son fils..." Maintenant que j'ai mis la couronne du royaume de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions sur la tête avec l'aide (Ahura) de Mazda, j'annonce que je respecterai les traditions, des coutumes et des religions des nations de mon empire et ne laisse jamais n'importe lequel de mes gouverneurs et subalternes regarder vers le bas dessus ou les insulter jusqu'à ce que je sois vivant. Dorénavant, jusqu'(Ahura) à Mazda m'accorde la faveur de royaume, j'imposera ma monarchie à aucune nation. Chacun est libre pour l'accepter, et si n'importe quel un d'eux des rejets il, je ne résolvent jamais sur la guerre pour régner. Jusqu'à ce que je sois le roi de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions, je ne laisse jamais n'importe qui ne opprime aucun autre, et s'il se produit, je prendrai son dos de droite et pénaliserai l'oppresseur.


Et jusqu'à moi suis le monarque, je ne laisse jamais n'importe qui prendre la possession des propriétés mobiles et débarquées des autres par la force ou sans compensation. Jusqu'à ce que je sois vivant, j'empêche le travail impayé et obligatoire. Au jour, j'annonce que chacun est libre pour choisir une religion. Peuplez sont libres pour vivre dans toutes les régions et pour prendre un travail à condition que ils ne violent jamais autres droites.


Personne n'ont pu être pénalisés pour les défauts de ses parents. J'empêche l'esclavage et mes gouverneurs et subalternes sont obligés d'interdire échanger des hommes et des femmes comme esclaves dans leurs propres domaines de régner. Un tel des traditions devrait être exterminé le monde plus de.


J'implore (Ahura) à Mazda de m'inciter à réussir à s'acquitter de mes obligations aux nations de l'Iran (Perse), du Babylon, et de celui des quatre directions

 

ترجمه آلمانی منشور کوروش بزرگ :

Ich bin Kourosh (Cyrus), König der Welt, großer König, mächtiger König, König von Babylon, König des Landes von Sumer und von Akkad, König der vier Viertel, Sohn von Camboujiyah (Cambyases), großer König, König von Anshân, Enkel von Kourosh (Cyrus), großer König, König von Anshân, Nachkomme von Chaish-Pesh (Teispes), großer König, König von Anshân, Nachkommen einer unending königlichen Linie, deren Richtlinienbel und Nabu schätzen, dessen kingship sie für ihre Herzen wünschen, Vergnügen. Wenn abgeschaffener i-Brunnen -, betretenes Babylon, stellte ich einen Sitz von Herrschaft im königlichen Palast unter jubilation und dem Rejoicing auf. Marduk der große Gott, den grossen-hearted inhabitations von Babylon.................. mich verursacht, suchte ich Tageszeitung, um ihn anzubeten.
An meinen Briefen Marduk, rejoiced der große Lord, und zu mir, Kourosh (Cyrus), der König, der ihn anbetete, und zu Kaboujiyah (Cambyases), zu meinem Sohn, das Sekundärteilchen (meiner) Lende, und gab er allen meinen Truppen graciously seinen Blessing, und im guten sprit vor ihm glorifizierten wir außerordentlich sein hohes divinity. Alle Könige, die in den Throneräumen, während der vier Viertel, vom Upper zum untereren Meer sassen, die, die in..................., allen Königen des Westlandes blieben, das in den Zelten blieb, holten mir ihren schweren Tribut und küßten meine Füße in Babylon. Von... zu den Städte von Ashur, von Susa, von Agade und von Eshnuna, die Städte von Zamban, Meurnu, Der bis zu der Region des Landes von Gutium, die heiligen Städte über dem Tigris hinaus dessen Schongebiete in den Ruinen über einen langen Zeitraum gewesen waren, die Götter deren Aufenthaltsort in der Mitte von ihnen ist, kam ich zu ihren Plätzen und ihnen in dauerhaften Aufenthaltsorten untergebracht zurück.
Ich erfaßte alle ihre zusammen inhabitations und stellte (zu ihnen) ihre Wohnungen wieder her. Die Götter von Sumer und von Akkad, die Nabounids hatte, zum Zorn des Lords der Götter, geholt in Babylon. I, am Bieten von Marduk, der große Lord, gebildet, um im Frieden in ihren habitations, herrliche Aufenthaltsorte zu bleiben.
Mai können alle Götter, denen ich innerhalb ihrer Schongebiete gelegt, habe ein tägliches Gebet zu meinen Gunsten vor Bel und Nabu zu adressieren, diese meine Tage lang sein und können sie sagen zu Marduk meinen Lord, "Mai Kourosh (Cyrus) der König, die reveresthee und Kaboujiyah ( Cambyases ) sein Sohn..."
und: Nun da ich die Krone des Königreiches vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen auf den Kopf mit Hilfe (Ahura) Mazda setzte, ich verkünde, daß ich die Traditionen, Gewohnheiten und Religionen der Nationen meines Reiches und lasse nie irgendwelche meiner Gouverneure und Untergebenen unten an schauen oder sie beleidigen respektiere, bis ich lebendig bin. Ab sofort bis (Ahura) Mazda bewilligt mir die Königreichbevorzugung, ich auferlegt meinen Monarchy keiner Nation. Jedes ist frei, sie anzunehmen und wenn irgendein von ihnen Ausschüße es, ich nie auf Krieg beheben zu regieren. Bis ich der König vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen bin, lasse ich nie jedermann unterdrücke alle mögliche andere, und wenn es auftritt, nehme ich seine oder Rechtrückseite und bestrafe den Unterdrücker.
Und bis bin mich der Monarch, werde ich lasse nie jedermann Besitz der beweglichen und gelandeten Eigenschaften von den anderen durch Kraft oder ohne Ausgleich nehmen. Bis ich lebendig bin, verhindere ich unbezahlte, Zwangsarbeit. Zum Tag verkünde ich, daß jeder frei ist, eine Religion zu wählen. Bevölkeren Sie sind frei, in allen Regionen zu leben und einen Job aufzunehmen, vorausgesetzt daß sie nie andere Rechte verletzen.
Niemand konnten für Störungen seiner oder Verwandter bestraft werden. Ich verhindere Sklaverei und meine Gouverneure und Untergebenen werden verbunden Männer, und Frauen als Sklaven innerhalb ihrer eigenen Anordnengebiete auszutauschen zu verbieten. Solches Traditionen sollte rüber geabschaffen werden der Welt.
Ich implore zu (Ahura) Mazda, um mich folgen zu lassen, mit, meine Verpflichtungen zu erfüllen zu den Nationen vom Iran (Persien), von Babylon und von den der vier Richtungen

 

ترجمه اسپانیایی منشور کوروش بزرگ :

Soy Kourosh (Cyrus), rey del mundo, gran rey, rey poderoso, rey de Babylon, rey de la tierra Sumer y Akkad, rey de los cuatro cuartos, hijo de Camboujiyah (Cambyases), gran rey, rey de Anshân, nieto de Kourosh (Cyrus), gran rey, rey de Anshân, descendiente de Chaish-Pesh (Teispes), gran rey, rey de Anshân, progenie de una línea real interminable, que de belio de la regla y de Nabu acaricia, que kingship desean para sus corazones, placer. En medio de cuando pozo de I - dispuesto, Babylon entrado, instalé un asiento de la dominación en el palacio real el jubilation y el rejoicing. Marduk el gran dios, causado los inhabitations grandes-hearted de Babylon.................. me, intenté el diario para adorarlo. En mis hechos Marduk, el gran señor, rejoiced y a mí, Kourosh (Cyrus), el rey que lo adoraba, y a Kaboujiyah (Cambyases), a mi hijo, el descendiente (de mi) lomo, y a todas mis tropas él graciously dio su bendición, y en buen sprit antes de él glorificamos excesivamente su divinity alto. Todos los reyes que se sentaron en cuartos del trono, a través de los cuatro cuartos, del alto al mar más bajo, los que moraron en..................., todos los reyes del país del oeste, que moró en tiendas, me trajeron su tributo pesado y se besaron los pies en Babylon. De... a las ciudades de Ashur, de Susa, de Agade y de Eshnuna, las ciudades de Zamban, Meurnu, Der hasta la región de la tierra de Gutium, las ciudades santas más allá del Tigris que santuarios habían estado en ruinas sobre un período largo, los dioses que domicilio está en el medio de ellas, volví a sus lugares y contenido les en domicilios duraderos.
Recolecté juntos todos sus inhabitations y restauré (a ellos) sus viviendas. Los dioses de Sumer y de Akkad que Nabounids tenía, a la cólera del señor de los dioses, traído en Babylon. I, en hacer una oferta de Marduk, el gran señor, hecho para morar en paz en sus habitations, domicilios encantadores.
Mayo todos los dioses que he colocado dentro de sus santuarios para tratar un rezo diario en mi favor antes de belio y de Nabu, esos mis días pueden ser largos, y pueden ellos dicen a Marduk a mi señor, "mayo Kourosh (Cyrus) el rey, que thee de los reveres, y Kaboujiyah ( Cambyases ) su hijo..." Ahora que puse la corona del reino de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones en la cabeza con la ayuda (Ahura) de Mazda, anuncio que respetaré las tradiciones, los costumbres y las religiones de las naciones de mi imperio y nunca dejo a cualesquiera de mis gobernadores y subordinados mirar abajo encendido o insultarlos hasta que estoy vivo. De ahora encendido, hasta (Ahura) Mazda me concede el favor del reino, yo impondrá mi monarquía ante ninguna nación. Cada uno está libre aceptarla, y si de ellos los rechazos él, yo nunca resuelve en guerra reinar. Hasta que soy el rey de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones, nunca dejo cualquier persona oprimo cualquier otros, y si ocurre, tomaré el suyo o su parte posteriora de la derecha y penalizaré el opresor.
Y hasta mí soy el monarca, nunca dejo cualquier persona tomar la posesión de las características movibles y aterrizadas de las otras por la fuerza o sin la remuneración. Hasta que estoy vivo, prevengo el trabajo sin pagar, forzado. Al día, anuncio que cada uno está libre elegir una religión. Pueble están libre vivir en todas las regiones y tomar un trabajo a condición de que nunca violan las otras derechas.
Nadie se podían penalizar para las averías de sus o sus parientes. Prevengo esclavitud y obligan a mis gobernadores y subordinados a prohibir el intercambiar de hombres y de mujeres como esclavos dentro de sus propios dominios de la decisión. Tal las tradiciones se debe exterminar el mundo encima.
Imploro (Ahura) a Mazda para hacer que tiene éxito en satisfacer mis obligaciones a las naciones de Irán (Persia), de Babylon, y de los que esta' de las cuatro direcciones

 

ترجمه ایتالیایی منشور کوروش بزرگ :

Sono Kourosh (Cyrus), re del mondo, re grande, re mighty, re di Babylon, re della terra di Sumer e di Akkad, re dei quattro quarti, figlio di Camboujiyah (Cambyases), re grande, re di Anshân, nipote di Kourosh (Cyrus), re grande, re di Anshân, discendente di Chaish-Pesh (Teispes), re grande, re di Anshân, progenie di una linea reale senza fine, di cui bel di regola e Nabu è, di cui il kingship vogliono per i loro cuori, piacere. Quando pozzo di I - disposto di, Babylon inserito, I installi una sede della dominazione nel palazzo reale in mezzo del jubilation e del rejoicing. Marduk il dio grande, causato ai inhabitations grandi-hearted di Babylon.................. me, ho cercato il quotidiano per adorarlo. Ai miei atti Marduk, il signore grande, rejoiced ed a me, Kourosh (Cyrus), il re che lo ha adorato ed a Kaboujiyah (Cambyases), al mio figlio, la prole (del mio) lombo ed a tutte le mie truppe graciously ha dato il suo blessing e nel buon sprit prima di lui abbiamo glorificato eccessivamente il suo alto divinity. Tutti i re che si sono seduti nelle stanze del throne, durante i quattro quarti, dalla tomaia al mare più basso, coloro che ha abitato..................., in tutti i re del paese ad ovest, che ha abitato in tende, mi hanno portato il loro tributo pesante ed hanno baciato i miei piedi in Babylon. Da... alle città di Ashur, di Susa, di Agade e di Eshnuna, le città di Zamban, Meurnu, Der fino alla regione della terra di Gutium, le città sante oltre il Tigris di cui i santuari erano stati in rovine su un periodo lungo, i dii di cui la residenza è nel midst di loro, ho rinviato ai loro posti ed alloggiato loro nelle residenze durevoli.


Ho raccolto insieme tutti i loro inhabitations ed ho ristabilito (a loro) le loro dimore. I dii di Sumer e di Akkad quale Nabounids ha avuto, alla rabbia del signore dei dii, introdotto in Babylon.
I, all'offerta di Marduk, il signore grande, incitato per abitare nella pace nei loro habitations, residenze deliziose.


Maggio tutti i dii quale ho disposto all'interno dei loro santuari per richiamare una preghiera quotidiana nel mio favore prima del bel e di Nabu, quei i miei giorni possono essere lunghi e possono dicono a Marduk il mio signore, "maggio Kourosh (Cyrus) il re, che thee dei reveres e Kaboujiyah ( Cambyases ) il suo figlio..." Ora che ho messo la parte superiore del regno dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi sulla testa con l'aiuto (Ahura) di Mazda, annuncio che rispetter? le tradizioni, abitudini e religioni delle nazioni del mio impero e mai non ne lascio c'è ne dei miei regolatori e subalterni osservare giù sopra o insultarlo fino a che non sia vivo. D'ora in poi, lavorare (Ahura) a Mazda mi assegna il favore di regno, io imporrà il mio monarchy a nessuna nazione. Ciascuno è libero accettarla e se qualunque di loro scarti esso, io non risolve mai sulla guerra regnare. Fino a che non sia il re dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi, non lascio mai chiunque oppress alcuni altri e se accade, prender? la sua parte posteriore di destra e penalizzer? il oppressor.


E fino all'sono il monarca, mai non lascio chiunque prendere il possesso delle proprietà mobili ed atterrate degli altre da forza o senza compensazione. Fino a che non sia vivo, impedisco il lavoro non pagato e forzato.
Al giorno, annuncio che tutto è libero scegliere una religione. Popoli sono libero vivere in tutte le regioni e prendere un lavoro a condizione che non violano mai altri diritti.


Nessuno hanno potuto essere penalizzati per i difetti dei suoi parenti. Impedisco lo slavery ed i miei regolatori e subalterni sono obbligati proibire scambiare gli uomini e donne come schiavi all'interno dei loro propri dominii di regolamento. Tale tradizioni dovrebbe exterminated il mondo sopra.


Imploro (Ahura) a Mazda per incitarlo a riuscire a rispettare i miei obblighi alle nazioni dell'Iran     (Persia), di Babylon e di quei dei quattro sensi

 

ترجمه روسی منشور کوروش :

Я — Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь Шумера и Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя города Аншана, внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок Теиспа, великого царя, царя города Аншана, отрасль вечного царства, династия которого любезна Белу и Набу, владычество которого приятно их сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при ликованиях и веселии во дворце царей занял царское

 жилище, Мардук, великий владыка, склонил ко мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я ежедневно помышлял о его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в Вавилон. Во весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя, чтущего его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы искренне и радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие во дворцах всех стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах живущие цари запада, все вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в Вавилоне мои ноги. До Ашшура и Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну, Дери, вместе с областью земли Гутиев, города по ту сторону Тигра, основанные с древних дней, богов, живущих в них, вернул я на их места и дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и восстановил их жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу владыки богов, перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого владыки, невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги, возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу (Нево) о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут Мардуку, моему владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну

  (کوروش کبیر)

   

منشور کوروش کبیر

[1] کوروش خود دین مزدائیسم داشت (یکتا پرستی) اما به کلیه دینها و باورهای مردم در هر مکان احترام قائل بود .

[2] کوروش منشا تمام خدایان ایران باستان را همان خدای یکتا(مزدا) می دانست و بنابراین این خدایان را خدای خود می دانست.

 

 

 

کورش بزرگ در روایتهای دینی

کورش بزرگ در روایتهای دینی


کورش کبیر اولین پادشاه هخامنشی، افزون بر ایرانیان ، به دلیل صدور نخستین اعلامیه حقوق بشر نزد همه جهانیان و دانشمندان(ویل دورانت، ویکتور هوگو، کنت گوبینو، هگل، شاتوبراین، پاپ کلمنتوس
۵ ، بوسویه، ناپلئون، دانیل روپس، گیرشمن و...) محترم است .در دوران باستان نیز بسیاری از اندیشمندان (مانند افلاطون، فیثاغورث، هرودت، گزنفون، دیودور سیسیلی و...) او را ستوده اند.

کوروش بزرگ بنا به پژوهشهای 100 ساله اخیر دانشمندان مسلمان همان ذوالقرنین (که برخی او را بدلیل سخن گفتن خداوند با وی «و قلنا یا ذا القرنین» پیامبر الهی می دانند) است که در سوره کهف  قرآن (آیات83 تا 99) از او یاد شده است. از جمله معروفترین این محققان می توان به افراد زیر اشاره کرد:
مولانا ابوالکلام آزاد مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان ( ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی) ــ علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ــ آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی،حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی) ــ تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن ــ آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری) ــ حجه الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات _ دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی ــ  سید صدر بلاغی در قصص قرآن _ جلال رفیع در کتاب بهشت شداد _ دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی ــ منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی ــ آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و عضو  مجلس خبرگان دوم _ استاد محیط طباطبایی _ حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد _ سر احمد خان بنیانگذار دانشگاه اسلامی علیگر هند.

قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ صفحه 89 می گوید: خواجه عبداله انصاری در تفسیر ادبی عرفانی خود در سوره کهف پس از آیه «انا مکناه له فی الارض=ما او را در زمین نیروی بسیار دادیم» این دو را یکنفر می شمارد.
دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق پس از یکی دانستن کورش و ذوالقرنین از شیخ محمدباقر کمره ای شارح اصول کافی کلینی (از کتب چهارگانه شیعه) روایت می کند که: امیرالمومنین علی(ع) خود را مانند ذوالقرنین دانسته و به این همانندی افتخار کرده است.


کوروش نزد یهودیان ،زرتشتیان ، مسیحیان و مسلمانان از جنبه آسمانی و تقدس برخوردار است . در کتاب تورات ( اشعیا <ع> ـ دانیال نبی ـ حزقیال <ع> ــ ارمیای نبی ) از او به عنوان حضرت مسیح، بت شکن، فرستاده پروردگار، چوپان خدا،دست خدا، شکست دهنده فرعونیان، شاهین خدا، نجات بخش و دانشمند خدا نام برده شده است .
درصحف عزرای پیامبر (حضرت عزیر) آمده است:کورش فرمود خداوند به من دستور داده است تا خانه ای برای او در بیت المقدس بسازم.
 ابوریحان بیرونی (قرن 4 هجری) و غیاث الدین خواند میر  (قرن 6 هجری در کتاب حبیب السیر، جلد یک، صفحه 136) از او بعنوان بانی بیت المقدس و مسجد الاقصی (یا همان قبله نخست مسلمانان) نام می برند.
در تفسیر قرآن ابوالفتح رازی آمده است: که خدای تعالی بر زبان بعضی پیغمبران امر کرد پادشاهی از پادشاهان پارس را نام او کورش و او مردی بود مومن.
 
 
مسعودی در کتاب  مروج الذهب،صفحه606 می نویسد :            
این خبر در انجیل هست که کورش پادشاه، ستاره را که هنگام مولود عیسای مسیح طالع شده بود،دیده بود...وما تفصیل این قصه را با آنچه مجوس ونصاری در باره ی آن گفته اند...در کتاب«اخبارالزمان» آورده ایم.

 آرامگاه باشکوه کوروش بزرگ در پاسارگاد طرحی گیرا ، باوقار ، متوازن ، مقدس و اهورایی دارد. ساختمان این گونه آرامگاه ، پیش و پس از آن ( به جز یک مورد و در اندازه‌ای کوچکتر که آن هم از نیاکان یا نوادگان کوروش است ) دیده نشده است .
پس از اسلام در دوران پادشاهی اتابکان فارس (در قرن 5  و 6 هجری خورشیدی ) به دلیل جنبه تقدس آرامگاه ، مسجدی در اطراف آرامگاه ساخته ، درون آرامگاه هم محرابی از سنگ تراشیده و پیرامون آن آیاتی از قرآن به خط ثلث نگاشته‌اند.(دکتر رضامرادی غیاث آبادی در کتاب نقش رستم وپاسارگاد).
 قبله نمایی نیز در سنگ در کنار مهراب تراشیده اند.در زمان گذشته نوشته ای در آرامگاه به خط میخی بوده که متن آن ، چنین است :
« ای رهگذر ، من کوروش هستم که پادشاهی جهان را به پارسیان دادم ، به مشتی خاک که پیکرم را در برگرفته رشک مبر .»

پس از اسلام ( حداقل هزار سال) ، به دلیل ندانستن صاحب آرامگاه ، آن را به نام های مسجد مادر سلیمان(ع) ، مشهد مادر سلیمان ، گور مادر سلیمان ، گور سلیمان(ع) ، مشهد ام النبی ، مقبره سلیمان(ع) و مشهد مرغاب نامیده اند  . همچنین بر روی تپه مشرف به آرامگاه باقیمانده یک دژ وجود دارد که به نام تخت سلیمان معروف است.
حاج میراز حسن فسائی (در کتاب فارسنامه ناصری صفحه 301) می نویسد : « مشهد محل شهادت و قبر انبیاء و اولیاء و بزرگان دین را گویند و چون این بلوک را مشهد ام النبی گفتند و چون عجم حضرت سلیمان (ع) و جمشید را یکنفر و پیامبر دانسته اند آنرا مشهد مادر سلیمان نیز گفته اند.
  که در هر صورت (چه سلیمان نبی، چه مادر او، چه جمشید و چه کورش) نشان دهنده الهی و سپند بودن صاحب آرامگاه است.

در دشت مرغاب در پاسارگاد ، نقش برجسته‌ای از کوروش کبیر باقیمانده است که همچون فرشتگان ، با بالهایی آسمانی تراشیده شده است .
نکته جالب است که ایرانیان از زمان باستان تا‌کنون این پیکره را مقدس می‌دانند و با اینکه پیکره‌های دیگر در سراسر ایران در اثر نادانی آسیب دیده است هیچ‌کس جرأت نداشته به این پیکره اهورایی آسیب برساند. هنوز هم تصور مقدس بودن این پیکره در میان مردم بومی باقی است .(دکتر بهرام فره وشی در کتاب ایرانویچ) مردم محلی دستان او را رو به قبله و در حالت نیایش می دانند. 
تا چند دهه پیش ، مراسم روز تاسوعا و عاشورای حسینی اهالی دشت مرغاب در دورادور آرامگاه پاسارگاد انجام می‌شد و مردم منطقه نذرهای خود را تقدیم آرامگاه می‌کردند و آن را همانند امامزاده‌ها با پارچه‌های رنگی و قفل می‌پوشاندند.( دکتر باستانی پاریزی در کتاب کوروش ذوالقرنین )
آب رودخانه پلوار نیز همیشه آبی مقدس و شفابخش به شمار می آمد.(دکترعلیرضا شاپور شهبازی در کتاب پاسارگاد)

دکتر جمشید صداقت کیش در ویژه نامه فصلنامه فارس شناخت در نوشتار مسجدهای فارس در صفحه 88 می نویسد : در روایتهای اسلامی  هم از مقدس و آسمانی بودن این جایگاه سخن بسیار رفته است از جمله در کتابهای زیر :
1 ـ مسالک و ممالک ( اصطخری به سال 320 هجری ) صفحه‌های 109 و 141 
 2 ـ حدود العالم من المشرق الی المغرب ( نوشته شده به سال 372 هـ ) صفحه 131
3 ـ اشکال العالم ( ابوالقاسم جیهانی به سال 367 هـ ) صفحه‌های 113 و 123
4 ـ نزهت‌القلوب ( حمداله مستوفی به سال 740 هـ ) صفحه 178

در کتاب شیرازنامه نوشته زرکوب شیرازی ( سال 740 هـ ) در صفحه 144 آمده است:
« نقل است که : شیخ محمد‌بن یزید عروس ( هم زمان با مأمون 218 ـ 198 هـ . ق ) نقل فرمود که در عهد او جمعی از زهاد و عرفا بیت‌المقدس به شیراز آمدند و طلب متصوفه و ائمه شیراز می‌کردند . ایشان را به من حواله کردند . سؤال کردم که سبب آمدن شما به این طرف چه بود و باعث این نهضت چیست ؟ گفتند که : ما در بعضی از اخبار خوانده‌ایم که در شیراز به طرف حوامه شهر مسجدی هست که آن را مسجد سلیمان (یا همان آرامگاه کوروش ) می‌گویند و در بعضی کوهستان که در برابر مسجد است ، چشمه‌ای هست و آن به چشمه مرغان (یا همان دشت مرغاب ) مشهور است . سلیمان نبی آن مسجد بنا کرده و آن چشمه از آثار قدم او پدید آمده . هر کس که در آن آب وضو سازد و در آن مسجد دوگانه‌ای بگذارد ، حق سبحانه و تعالی حاجات دین و دنیایی او برآورده گرداند. ما به این بیت متوجه گشتیم تا زیارت مسجد دریابیم .»

در پایان بد نیست نگاهی داشته باشیم به گفتار استاد ابراهیم پورداود ( کتاب ذوالقرنین و کورش از محمد کاظم توانگر زمین): هر ایرانی همانگونه که مکلف است در صورت استطاعت در مدت عمر خود یک بار به حج مشرف شود شایسته است که یک بار هم به زیارت کورش که پایگاه ملیت ایرانی است خود را برساند. نه فقط بخاطر ایرانی بودن بلکه به جهت زیارت فردی که قرآن بیشترین تعریف (17 آیه)  در مورد یک زمامدار را از او کرده است.

آناهیتا فرشته پاکیها

 

آناهیتا فرشته پاکیها

 

فرشته آناهیتا فرشته موکل بر آب، باران،برکت،باروری،فراوانی،زناشویی،عشق،مادری،زایش،پیروزی
وسیاره ناهید(سیاره زهره یا ونوس)است.این فرشته که نمادی از پاکی وکمال زن ایرانی است ازدوران کهن در ایران باستان ستایش می شده است.

نام این فرشته در اوستا اردوی سورا آناهیتا آمده است. اردوی به معنی بالنده وفزاینده است. سور هم ریشه است با نام خاص سورنا در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند وآناهیتا نیالوده و بی آلایش وپاک است واین صفت آبها و رودهاست که پاک و فزاینده و زورمند هستند.

نامهای دیگر او آناهید، آناهیت و ناهید میباشد.

در سوره آبان یشت اوستا توصیف این فرشته بسیار دقیق وشاعرانه آمده است. در آن جا آمده است که در کنار هر یک از رودها ودریاها،کاخ باشکوهی که بر روی هزار پایه قرار گرفته است و هزار ستون زیبا ویکصد پنجره درخشان دارد، بر روی صفحه ای بستری زیبا و خوشبوی، آراسته بالش ها گسترده است.این کاخ بلند  وباشکوه از آن دختری زیبا ، جوان، برومند و خوش اندام است. که کمری زرین بر میان بسته است. در آیه های دیگر آبان یشت ناهید را به صورت دختری برنا،سپید روی ، سپید بازوی راست کرداربلند بالا و خوش صورت و آزاده نژادی میبینیم که کمربند بر میان بسته وکفشهای درخشان پوشیده وبا بند های زرین آنها را بسته است و زینت های فراوان دارد.

درجای دیگر همان زن سرقامت و زیبا پیکر را می بینیم  که پوشش زرین وپر چین در بر کرده نیک ایستاده است.گوشواره های چارگوش زرین به گوش گردن بندی بر گردن آویخته است و تاج زرین هشت پری که زینتی جقه مانند در جلو دارد،آراسته به گوهرهایی که همچون ستاره می درخشند بر سر دارد در برخی پیکره ها نیز پوشش همانند چادر امروزین بر سردارد.

در جای دیگراو را به کردار دلاور گردونه ران می بینیم که بر گردونه ای سوار است ولگام چهار اسب بزرگ وسفید ویک رنگ و یک نژاد را که نمودار باد و باران و ابر تگرگ هستند در دست دارد و به سوی دشمن می تازد.

گاهی نیز این فرشته پاکی ها به چهره زنی جذاب لمیده بر بستری آسمانی توصیف شده است.

این فرشته بزرگ فزاینده گله ورمه،فزاینده گیتی ودارایی وفزاینده کشور است.

مردان وزنان را برای زایش پاک می سازد. دختران برای یافتن همسری نیک از او یاری می جویند.

همچنین در روایات ایرانی آمده است که به هنگام زایش زرتشت پاک، آناهیتا، مادر او(دغدو) را نوازش می کند و زرتشت پس از تولد در روی او و پدر و مادر میخندد.

به طور کلی چهره،اندام،زیبایی،اخلاق و رفتار او نمایانگر یک دختر ناب آریایی و زن اصیل ایرانی میباشد.

در نوشته های بازمانده از پارسی باستان نام او در نوشته های اردشیر دوم پادشاه هخامنشی بسیار است

پیکره ی او در در سراسر ایران زمین (مانند نقش رستم) در دوران هخامنشیان،اشکانیان و ساسانیان و سکه های آن دوران دیده میشود. پرستشگاه های فراوانی  به نام او در ایران زمین ساخته شده بود که هنوز یادمان های برخی از آنها (مانند معبد کنگاور) وجود دارد. برخی از آن ها نیز پس از اسلام تبدیل به زیارتگاه اسلامی گشته اند.